دانلود مداحی موعود الک هذا الیوم سید محمد الحسینی

دانلود مداحی موعود الک هذا الیوم سید محمد الحسینی

Download New Maddahi Mohammad Alhosseini – Mououd

دانلود مداحی سید محمد الحسینی به نام موعود الک هذا الیوم به همراه متن نوحه با بهترین کیفیت و لینک دانلود مستقیم

دانلود مداحی سید محمد الحسینی موعود الک هذا الیوم

…:::: iR-media.iR ::::…

موعود لک
موعودلک هذا الیوم
انا الودیعه بحماک
شیل العلم یاجیدوم

متن ترجمه مداحی عربی موعود لک از محمد الحسینی

این روز به تو وعده داده شده است
من امانتی هستم( حضرت زینب س) که در حمایت تو هستم
ای جلودار سپاه،پرچم را بلند کن
که من با کفالت تو به کربلا آمدم
کجاست او که با دست خویش
برای برادرش پرچم فتح و نصرت برافراشته
با صدایی مظلومانه فریاد زدیم
خیمه ها رو آتیش کشیدند
ای عباس اگر صدایم را می شنوی
فرات را رها کن و به فریاد من برس
مردم وارد خیمه من شدند
و کسی از اهل بیتم به فریادم نرسید
آدم های پلید خیمه های را سوزاندند
پای بر آستانه خیمه ها گذاشتند و از حد خود گذشتند
نفس کشیدن بسیار سخت شد
ای ابالفضل به فریاد من برس
ای که خیمه های مرا بر افراشتی
و گفتی که قافله سرپرست و حامی دارد
پس سرپرست و حامی قافله کجاست
خیمه های ما را به آتش کشیدند
ای فرزند پدرم ای شیر دلیر
ای پشت و پناه من در هنگام سختی و نیاز
ای با غیرت،دل من سوخت
دل من تنگ عزیزان خود شده
پرچم و مشک را رها کن
تیر فرو رفته در چشم و عمود آهنین را رها کن
ای کاش سوی خیمه ها باز گردی
که روزگار با من سر ناسازگاری دارد
آتش خیمه ها شعله ور است
و همه می خواهند به حرم نگاه کنند
آن غریبه با چشم خود به من نگاه کرد
خیمه های ما را به آتش کشیدند
برای هر مشکل سختی،دستان گره گشایی وجود دارد
لازم است بیایی و‌گره این مشکل را بگشایی
من میدانم تو با معرفت هستی و می آیی بار بر زمین مانده ام را بلند میکنی
برخیز و پس از آن خواهی دید
قاتل تو من در حال دوره زنی است
ای برادر،ترس مرا قرار گرفته
چگونه خیمه را سامان دهم
کجایی ای با مروت
تا با دست خود آتش خیمه را خاموش کنی
دست های ما سوخته است
خیمه های ما را به آتش کشیدند
ای جلو دار سپاه،همه میدانند
من خواهر محتشم و بزرگوار تو هستم
که اکنون در میان دشمن هستم
ومرا سرزنش میکنند ای ابالفضل
شمشیر بکش و برخیز و بیا
گردن هایشان را خونین کن
این روز به تو وعده داده شده است
اجل هر کسی وقت معینی دارد
من میدانم تو قبول نمی پذیری
همراه این مردم به اسارت بروم
در میان انسان های غریب ماندیم
خیمه های ما را به آتش کشیدند
گمان نمی برم این را برایم بپذیری
که سوار بر شتر ناتوانی شوم
فرات و آب را ترک کن و بیا
بگذار فقط لحظه ایی رو در رو شویم
میخواهم سرپرستم همراه من باشد …